شکنجه گر

ساخت وبلاگ
الهی به مستان جام شهودبه عقل آفرینان بزم وجودبه آنان که بی‌باده مست آمدندننوشیده می‌ می‌پرست آمدنددلم مجمر آتش طور کنگلم ساغر آب انگور کنبه ساغرکشان شراب ازلبه می‌خوارگان می‌لم یزلبه عشقی که شد از ازل آشکاربه حسنی که شد عشق را پرده داردلم مجمر آتش طور کنگلم ساغر آب انگور کن.نسترن جانمچه رنجی میکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است.همواره و در همه حال خدای یکتای من بودی، خدایی که هرگز رسم خدایی و بنده نوازی ندانست و نیاموخت..یاری اندر کس نمی‌بینیم یاران را چه شددوستی کِی آخر آمد دوستداران را چه شدآب حیوان تیره‌گون شد خضر فَرُّخ‌پِی کجاستخون چکید از شاخِ گل بادِ بهاران را چه شدکس نمی‌گوید که یاری داشت حقِّ دوستیحق‌شناسان را چه حال افتاد یاران را چه شدلعلی از کانِ مُروّت برنیامد سال‌هاستتابش خورشید و سعی باد و باران را چه شدشهرِ یاران بود و خاکِ مهربانان این دیارمهربانی کِی سر آمد شهریاران را چه شدگویِ توفیق و کرامت در میان افکنده‌اندکس به میدان در نمی‌آید سواران را چه شدصدهزاران گل شکفت و بانگِ مرغی برنخاستعندلیبان را چه پیش آمد هَزاران را چه شدزهره سازی خوش نمی‌سازد مگر عودش بسوختکس ندارد ذوقِ مستی میگساران را چه شدحافظ! اسرارِ الهی کَس نمی‌داند، خموشاز که می‌پرسی که دورِ روزگاران را چه شد.بدرود جان جانانم.پانزدهم مهرماه سال یکهزار و چهارصد و دو هجری شمسی۱۳۸۳-۱۴۰۲پایان. شکنجه گر...ادامه مطلب
ما را در سایت شکنجه گر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nastaranname بازدید : 32 تاريخ : سه شنبه 25 مهر 1402 ساعت: 1:30

هميشه سبز میخشکدهميشه ساده میبازدهميشه لشکر اندوهبه قلب ساده میتازدمن آن سبزم که رستن راتو آخر بردی از يادمچه ساده هستی خود رابه باد سادگی دادمبه پاس سادگی در عشقدرون خود شکستم زوددريغا سهم من از عشققفس با حجم کوچک بود.درونم ملتهب از عشقبرونم چهره ای دم سردولی از عشق باختن راغرور من مرمت کردبه غير از دوستت دارمبه لب حرفی نشد جاریولی غافل که تو خنجردرون آستين داریطلوع اولين ديدارغروب شام آخر بودسرانجام تو و عشقتحديث پشت و خنجر بود.لینک دانلود ترانه ی سادگی.همیشه عاشقت : علیرضا شکنجه گر...ادامه مطلب
ما را در سایت شکنجه گر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nastaranname بازدید : 51 تاريخ : پنجشنبه 30 شهريور 1402 ساعت: 14:09

ندانم ندانی کجایم کجایی، کجاییگمونم به کام تو هم ریخته زهر جدایی جداییبگو سر به بستر، تو هر شب، به غربت میگذاری میگذاریبگو که تو هم مثل من، همزبونی نداری نداریبگو که تو هم روزها را، بهر مردن میشماری میشماریمیدونم تو هم هیچ امیدی به دیدار دیگر نداری نداریمثل مردن میمونه از همه کس دل بریدنحتی بدتر ز مردن عزیزا رو ندیدن ندیدن ندیدن دل بریدنندیدن ندیدن ندیدن دل بریدناز بس که غم، به سینه من بستی راه رادیگر مجال آمد و شد نیست آه رامثل مردن میمونه از همه کس دل بریدنحتی بدتر ز مردن عزیزا رو ندیدن ندیدن ندیدن دل بریدنندیدن ندیدن ندیدن دل بریدنندیدن ندیدن ندیدن دل بریدن.زهر جدایی با صدای هایدههایدهمحمد حیدری ۱۳۶۲.سالها پیش وقتی عکس رنگینی از طبیعت تو پروفایل اینستاگرامت دیدم گفتم شاید حفظ ظاهر میکنی مثل اون قاشق غذایی که در دهان ... میذاشتی. دیروز بعد از سالها یهویی هوس کردم سری به عکس پروفایل واتساپت بزنم که چشمم افتاد به عکس مرتع و دشت زیبایی پر از گلهای زیبای صورتی نسترن های وحشی و دسته گلهای رنگین دیگری که ردیف و موازی هم، چنان که رنگین کمان گلها رو در اون دشت سرسبز و وسیع برای انسان تداعی میکنه و دسته ی سبز سرو قامتانی سبز و استوار که به موازات گلها تا بی نهایت ادامه داره و آسمانی صاف و نیلگون با پراکندگی زیبای دسته ابرهای سفیدی که در آسمان دشت خودنمایی میکنند. انگار طبیعت زیبای اواخر اردیبهشت و خرداد به تصویر کشیده شده ... و سوالی که از دیروز ذهن منو به شدت درگیر کرده اینه که واقعا حال و هوای قلبت، روحت، جسمت همینطور شاد و سبز و رنگین کمانیه ؟! فکرت رو درگیر نکن. من سالهای ساله که شماره جدیدت رو دارم درست مثل آدرس جاهایی که طبابت میکنی اما هیچوقت برای دیدنت قدمی به سوی تو برنداشت شکنجه گر...ادامه مطلب
ما را در سایت شکنجه گر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nastaranname بازدید : 38 تاريخ : پنجشنبه 16 شهريور 1402 ساعت: 16:56

مرا به خاطر دل شکسته ام ببخشمرا که از ندیدن تو خسته ام ببخشاگر به انتظار تو نشسته ام هنوزبه دیگری اگر که دل نبسته ام ببخشببخش اگر که با خیال بودن تو زنده اماگر تو را نبردم از یاد ...ببخش اگر که از امید دیدن تو گفته امبه آرزوی رفته بر باد ...تویی تمام ماجرا که رفته ای ولی مرابه حال خود نمیگذاری ...صدای قلب من چرا غمت نمیکشد مراچرا هنوز ادامه داری ...سکوت قبل رفتنت نماندنت ندیدنتمرا به این جنون کشیده ...چه حسرتی است بر دلم که از تمام بودنتنبودنت به من رسیده ...تویی تمام ماجرا که رفته ای ولی مرابه حال خود نمیگذاری ...صدای قلب من چرا غمت نمیکشد مراچرا هنوز ادامه داری ....مرا ببخش با صدای علیرضا قربانیموسیقی : حسام ناصریترانه سرا : حسین غیاثی.هر چیز قاعده‌ای دارد جز عشق؛و عشق، تا ابد بی‌قاعده است...همیشه عاشقت : علیرضا شکنجه گر...ادامه مطلب
ما را در سایت شکنجه گر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nastaranname بازدید : 26 تاريخ : دوشنبه 6 شهريور 1402 ساعت: 14:59

چطور انسانهایی که به اخلاق، باور دارند دست به شرارت می‌زنند؟هیتلر مشروبات الکلی مصرف نمیکرد و سیگار نمی‌کشید و عاشق موسیقی و نقاشی بود. از آزار دیدن حیوانات ناراحت می‌شد و برای اولین بار در تاریخ اروپا، قوانین حمایت از حیوانات را وضع کرد. وی حامی محیط زیست و خانواده بود و به زنان احترام میگذاشت. این ویژگی‌ها در کنار کشتارهای وسیع سردرگم کننده است با این حال این تضادها در هیتلر خلاصه نمیشود، بی‌رحم‌ترین شکنجه‌ گران هم چه بسا پدرانی دلسوز باشند و از دیدن زخمی در انگشت فرزندشان ناراحت شوند.پرسش اصلی این است که چطور انسانهایی که باور قوی به ارزشهای اخلاقی دارند و در سایر بخشهای زندگی دل‌رحم هستند می‌توانند دست به اعمال غیراخلاقی بزنند؟پاسخ "آلبرت بندورا" روانشناس و استاد دانشگاه استنفورد چنین است "افراد معمولا دست به اعمال ناپسند نمی‌زنند مگر آنکه جنبه‌های غیراخلاقی آن اعمال را برای خودشان توجیه کرده باشند." او این حالت را "غیرفعال کردن کنترل درونی" نامید.این اتفاق چگونه روی میدهد؟ "بندورا" چند مکانیسم شناختی- روانی را که میتوانند باعث غیرفعال شدن کنترل درونی افراد شوند توضیح داد:1- توجیه اخلاقی: با تاکید بر اهداف متعالی رفتار غیراخلاقی طوری توجیه میشود که قابل دفاع یا حتی ستایش‌آمیز به نظر برسد. شستشوی مغزی هم مثالی از این روش است. ترویستهای انتحاری با همین روش اقناع میشوند، پاک کردن زمین از گناه، رفتن به بهشت موعود و...2- تلطیف لغوی یا حسن تعبیر: نامگذاری یک فعل غیراخلاقی با کلمات متفاوت که چهره‌ آن را می‌پوشاند. فرماندهان در ابوغریب از لفظ "نرم کردن" به جای شکنجه کردن استفاده میکردند و رهبران نازی کشتار یهودیان را "پاکسازی اروپا" مینامیدند. نمونه های دم دستی تر این روش استفاده شکنجه گر...ادامه مطلب
ما را در سایت شکنجه گر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nastaranname بازدید : 26 تاريخ : دوشنبه 6 شهريور 1402 ساعت: 14:59

زیبایی جهان به صدا و صداهاست. ستایش صدا اما، سرزنش سکوت نیست که سکوت، خود زمان گوش سپردن به صدای درون است و آن هم صداست..من خالی از عاطفه و خشمخالی از خویشی و غربتگیج و مبهوت بین بودن و نبودنعشقآخرین همسفر منمثل تو منو رها کردحالا دستام مونده و تنهایی منای دریغ از من، که بیخود مثل توگم شدم، گم شدم تو ظلمت تنای دریغ از تو، که مثل عکس عشقهنوزم داد می زنی، تو آیینه ی منوایگریه مون هیچ، خنده مون هیچباخته و برنده مون هیچتنها آغوش تو مونده، غیر از اون هیچایای مثل من تک و تنهادستامو بگیر که عمر رفتهمه چی تویی، زمین و آسمون هیچبي‌ تو مي‌ميرم، همۀ بود و نبودبيا پر کن، ‌منو اي خورشيد دل سردبي‌ تو مي‌ميرم، مثل قلب چراغ نور تو بودي، کي‌ منو از تو جدا کردزویا زاکاریانسیاوش قمیشیاریک آرکانتابی ۱۳۵۶خالی شکنجه گر...ادامه مطلب
ما را در سایت شکنجه گر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nastaranname بازدید : 49 تاريخ : شنبه 21 مرداد 1402 ساعت: 2:20

بـه خـــیالـم کـه تـو دنـــیـا واسـه تـــو عــزیـزترینـمآســمـون هـا زیـر پـامـه اگـه بـا تـــو رو زمــیـنـمبـه خــیالـم کـه تـو بـا مـن یـه هـمیـشـه آشــنایـیبـه خـــیالـم کـه تـو بـا مـن دیگه از هـمه جــدایـیمــن هـنوزم نـگـرانـم کـه تـــو حـرفـامـو نــدونـیایـن دیگه یـه التـماسـه مـن می خــوام بـیای بــمونیمـن و تـو چـه بی کـسیـم وقـتی تـکـیـه مون بـه بـــادهبـــد و خــوب ِ زنـــدگـی مــنـو دســت ِ گــریـه دادهاِی عــزیـز ِ هـم قـبیـله بـا تـو از یـه ســرزمـیـنـمتـا بـه فـــردای دوبـاره بـا تـــو هـم قــسـم تـریـنـمبــد و خـوبـمون یکی ، دسـت تــو، تو دسـت مـن بـودخــواهـشِ هـر نــفسـم بـا تــو هـم صـــدا شـدن بـودبـا تـو هـم قـصـه ی دردم هـم صــدا تـر از هـمـیشـهدوتـا هـم خــون قـدیـمی از یـه خـاکـیـم و یـه ریشه.تکیه بر بادلیلا کسری ( هدیه ) ، داریوش اقبالی ، فرید زلاند ، آندرانیک ۱۹۸۴-۱۳۶۳.همیشه عاشقت : علیرضا شکنجه گر...ادامه مطلب
ما را در سایت شکنجه گر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nastaranname بازدید : 35 تاريخ : يکشنبه 15 مرداد 1402 ساعت: 19:40

.نه دیداری نه بیدارینه دستی از سر یاریمرا آشفته میداردچنین آشفته بازاری.تمام عمر بستیم و شکستیمبه جز بار پشیمانی نبستیمجوانی را سفر کردیم تا مرگنفهمیدیم به دنبال چه هستیم.عجب آشفته بازاریست دنیاعجب بیهوده تکراریست دنیاچه رنجی از محبتها کشیدیمبرهنه پا به تیغستان دویدیم.نگاه آشنا دراین همه چشمندیدیم و ندیدیم و ندیدیمسبک باران ساحلها ندیدندبه دوش خستگان باریست دنیا.مرا در موج حسرتها رها کردعجب یار وفاداریست دنیاعجب آشفته بازاریست دنیاعجب بیهوده تکراریست دنیا.میان آنچه باید باشد و نیستعجب فرسوده دیواریست دنیاعجب خواب پریشانیست دنیاعجب یار وفاداریست دنیا.عجب دریای طوفانیست دنیاعجب آشفته بازاریست دنیاعجب یار وفاداریست دنیاعجب دریای طوفانیست دنیا.آشفته بازاراردلان سرفراز، داریوش اقبالی.انگار قسمت نیست یه حرفایی رو من بنویسم تو بخونی. الان چند ساعته دارم زیر این پست تایپ میکنم اما یکنفر زنگ زد جواب تماس دادم بعد که برگشتم ساین آوت شده بودم ساین این که کردم همه چی پاک شده بود. نمیدونم چرا در طول این سالها هر وقت اومدم حرفهای ناگفته و مهمی اینجا برات بنویسم یه اتفاقی پیش اومده و همه چیز حذف شده ... حرف دل رو نمیشه دوباره مثل قبلی نوشت چون حرف دل فکر کردنی نیست خودش از دل میاد و دلت رو تو اون لحظه مینوسی هر جور که هست صاف صاف و بدون شیله پیله ... ایندفعه خیلی فرق میکرد حرفا جنسش خاص بود گند زد به اعصابم حذف نوشته ها ... من همیشه معتقد بودم عشق اونقدر نیرو در خودش داره که حتی قادره قوانین تکوینی عالم هستی رو هم تغییر بده و معادلات رو برهم بزنه ... من با عشق تو هی ریشه زدم ریشه شدم، و تو اما هی تبر شدی تبر زدی ... خودمو نمیبخشم سر حماقت حذف شدن نوشته های امروزم. همیشه برام مهم بوده اون دم شکنجه گر...ادامه مطلب
ما را در سایت شکنجه گر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nastaranname بازدید : 47 تاريخ : يکشنبه 15 مرداد 1402 ساعت: 19:40

تو اون شام مهتاب کنارم نشستیعجب شاخه گل وار به پایم شکستیقلم زد نگاهت به نقش آفرینیکه صورتگری را نبود این چنینیپریزاد عشقو مه آسا کشیدیخدا را به شور تماشا کشیدیتو دونسته بودی، چه خوش باورم منشکفتی و گفتی، از عشق پرپرم منتا گفتم کی هستی، تو گفتی یه بی تابتا گفتم دلت کو، تو گفتی که دریابقسم خوردی بر ماه ، که عاشقترینیتو یک جمع عاشق ، تو صادقترینیهمون لحظه ابری رخ ماهو آشفتبه خود گفتم ای وای مبادا دروغ گفتگذشت روزگاری از اون لحظه نابکه معراج دل بود به درگاه مهتابدر اون درگه عشق چه محتاج نشستمتو هر شام مهتاب به یادت شکستمتو از این شکستن خبرداری یا نههنوز شور عشقو به سر داری یا نهتو دونسته بودی، چه خوش باورم منشکفتی و گفتی، از عشق پرپرم منتا گفتم کی هستی، تو گفتی یه بی تابتا گفتم دلت کو، تو گفتی که دریابقسم خوردی بر ماه ، که عاشقترینیتو یک جمع عاشق ، تو صادقترینیهنوزم تو شبهات اگه ماهو داریمن اون ماهو دادم به تو یادگاری.شام مهتابمینا جلالی ، صادق نوجوکی ، داریوش اقبالی ۱۳۷۸ شمسیهمیشه عاشقت : علیرضا شکنجه گر...ادامه مطلب
ما را در سایت شکنجه گر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nastaranname بازدید : 44 تاريخ : يکشنبه 15 مرداد 1402 ساعت: 19:40

که ترا گفت به ارباب وفا حرف مزن

چین بر ابرو زن و یک بار به ما حرف مزن

درد من کشته شمشیر بلا میداند

سوز من سوخته داغ جفا می‌داند

مسکنم ساکن صحرای فنا می‌داند

همه کس حال من بی‌سر و پا می‌داند ...

.

برای هر که دل سوخته است ... شکنجه گر...

ما را در سایت شکنجه گر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nastaranname بازدید : 66 تاريخ : چهارشنبه 10 اسفند 1401 ساعت: 12:19